میخوام خواب امروزمو بهتون بگم ، خواب كه نه خواب هامو !!! یكیرو نزدیك اذان صبح دیدم یكیرم بین اذان و ساعت 8 صبح ?:-) نمیخوام بخونیدش یا چیزی بگید … اینو مینویسم تا یه یادداشتی باشه …
1 .توی پارك سبزمیدان فكر كنم !!! كلا فضا آبی بود ، چمن ها هم آبی بودن ….و مثل لابیرنت بود یعنی دور و برش بسته بود … هیچ راه خروجی نداشت … یكی اومد طرفم ، نمیدونم صورتش معلوم نبود یا صورتش سیاه بود … بعد از سلام و احوال پرسی و كمی حرف زدن و كلی ماجرا ازش پرسیدم “چقدر برات اهمیت دارم ؟!” گفت : «هیچی»!!!!!!! بعد پاشدم دیدم اذان میده و من هنوز هیچی نخوردم …. گرفتم خوابیدم :-((
2 .تو یه تصویر كارتونی با پس زمینه سیاه و آبی تیره مثل خواب اولی . كاریكاتور های كارتونی 2 نفر تو یه شهر ، كنار استخر رو باز . كنارش هم جرثقیل های بزرگ بودن ! دیدم من هی به اون طرفه اس ام اس میدم ج نیمده یعنی گوشی رو برنمیداره كه ببینه كیه ! اون طرف هم كنار یه نفر دیگه رو صندلی نشسته بودن … وقتی گوشی رو برداشت ببینه كیه خیلی عصبانی شد !!!
3 . بعد همین ماجرا رفتم یه جایی سرسبز دراز كشیدم خیلی شیب داشت … همئن طرفه اومد همینطور صورتش سیاه بود … ازش پرسیدم چقدر دوستم داری ؟ گفت :«هیچی»!!!!!