گلایه کمی روشن لحظه های زندگی من دارن میگذرن. آهسته تر می دوند. پلک نمیزنم. حماقت نمیکنم. در سکوتی عمیق و عمیق تر غرق شده ام. سکوت رو میپرستم. حوصله ام تموم شد، حافظه ام ضعیف شد، زندگیم خیلی عادی شد، شب و روزم یکی شد، بیداریم تموم...