آرشیو تگ: شب

‏شب هرگز مطلق نيست
سرانجام هَر غمی
به پنجره‌ای باز ختم می‌شود
پنجره‌ای که آنجا می‌درخشد
هميشه رويایی بيدار می‌ماند
آرزویی که خشنود می‌کند
گرسنه‌ای را
قلبی سخی
دستی باز
چشمی مواظب
يک زندگی
زندگی‌ای که با ديگران تقسيم کنيم

“پل الوار”

شب ها که دریا گهواره ام می شود
و سوسوی ستاره های رنگ پریده
رویِ موج های عریض اش استراحت می کند
آن زمان خودم را از همه کارها و عشق ها رها می کنم
آرام می شوم و تنها نفس می کشم
دریایی تکانم می دهد
که سرد و ساکت در دل هزاران چراغ آسمان دراز کشیده

#هرمان_هسه

“ قفلیم رو ساعت هامون؛ صبح رو شب و شب رو صبح میکنیم بدون همه، با هیچ و پوچ ”

برو بالای صفحه