کشتی کاغذی
كوچول موچول که بودم، کشتی هایم که غرق می شد… سریع برگی از دفتر مشقم می کندم و دوباره یکی عین آن را می ساختم … درست است چگونه ساختن آن یادم نیست و دیگر نمیتوانم بسازمش حالا ولی، روزهاست که کشتی هایم غرق شده…
جمع کثیری از مردم،
کسانی که فهم و توان اداره
یک شرکت،
یک مدرسه،
یک مغازه،
یک مزرعه،
یک کارگاه،
یک ساختمان،
یک تیم،
و خلاصه یک مجموعه را دارند،
هر روز که مشغول کار میشوند،
و هر شب که خبرها را میخوانند،
دلشان از نحوه اداره این کشور به درد میآید.
#بدسالاری
یک بیت شعر
برد آن فرشته صورت نيکو نهاد ما
ما را ز ياد خويش و جهان را ز ياد ما
«پژمان بختياري»