شاید آخرین انتخاب ، بهترین باشد
امروز دوباره شروع کردم به نوشتن، خودکار و یک کاغذ سفید طویل، با یک ذهن پر آشوب با درد های روی هم انباشته…. آنقدر ننوشتم که میخوام هر حرف و کلمه را به اندازه یک جمله بنویسم، تا جای این همه جای خالی را پر…
جمع کثیری از مردم،
کسانی که فهم و توان اداره
یک شرکت،
یک مدرسه،
یک مغازه،
یک مزرعه،
یک کارگاه،
یک ساختمان،
یک تیم،
و خلاصه یک مجموعه را دارند،
هر روز که مشغول کار میشوند،
و هر شب که خبرها را میخوانند،
دلشان از نحوه اداره این کشور به درد میآید.
#بدسالاری
یک بیت شعر
عقل از آب و گل تقلید نیامد بیرون
عشق اول قدم از کعبه و بتخانه گذشت
«صائب تبریزی»