فتوبلاگ غروب به وقتی که طوفانی بخوابد. خانه دلتنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید زود برخواهد گشت ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس...