آرشیو تگ: اشک

دفترچه مشق دخترک

دفترچه مشق دخترک

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا… دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :«چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟!! فردا مادرت رو ... بیشتر بخوانید »

دیگه نمی خوام

دیگه نمی خوام

یه چند روزیه از تنهایی و دل گرفتی های خودم می گم. این دیگه آخریشه. در تنهایی خود لحظه هایی را برایت گریه کردم. در بی کسیم برای تو که هیچكس و همه کسم بودی گریه کردم. در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد  ولی تلخت گریه کردم. در حین دویدن در کوچه پس كوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم. ... بیشتر بخوانید »

برو بالای صفحه