باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدی پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران تو که از پیش خدا می آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
آرشیو تگ: خدا
“ همیشه اولش «خدا بزرگه» وسطاش باید ببینیم «قسمت چی میشه» آخرشم حتما «حکمتی توش بوده» ”
- خدا -اعجاز اتل متل توتوله
23 دی 1392
هر کسی در حد درک و فهم خودش میتونه خدا رو درک کنه، اصن خدا رو قبول داشته باشه یا نداشته باشه… این فرد هم درک و فهمش از خدا همین قدره، قرآن رو بی هدف میدونه … آفرینش رو بی اساس! مشکل این متن هم اینه که فقط چرت و پرته … به این که حتی ما وجود خارجی داریم هم یقین نیست … بیشتر بخوانید »
وقتی خودش نیست
8 آبان 1392
وقتی خودش نیست و فقط و فقط یه عکس سه در چهار داری ازش تو گوشیت ! هی زوم میکنی، هی ریسایز میکنی، عکسشو میبوسی … بعد صدای موزیکو زیاد میکنی …از خودت عصبی میشی،از اون،از خودت، از خدا، از همه… موزیک داره گوشتو پاره میکنه، یه دفعه میزنی زیر گریه… میبینی سه ساعته دراز کشیدی رو تخت خیره شدی به عکسش با دستت لمسش میکنی … نویز فکری داری …داری دیوونه میشی… بهت میگه “دیوونه“، دیوونه ... بیشتر بخوانید »
یه جا کنارم
14 اسفند 1391
تو دلم یه خلعی هست. یه خلعی که همه چیزی که تو دلمه، می بلعه. نمیدونم چی کارش کنم! خودم فکر میکنم که میتونم به جای این خلع خدا رو تو دلم قرار بدم. میخوام یکی رو بزارم تو قلبم که لیاقتشو داشته باشه … فقط خدا … آخه… آخه میدونین ، نمیتونم ! آخه چیزی رو که نه میبینی … نه میشنویش و نه میتونی چیزی بهش بگی ، چطوری میتونی عاشقش بشی و بزاری تو ... بیشتر بخوانید »
ضربان زمان
18 فروردین 1391
می دونی امروز به چی فکر می کردم؟ به این که چند سال گذشت. به این که بیش از هزار شب گذشت… هزاران هزار ساعت… میلیون ها لحظه ! عمری که می تونست اینجوری نگذره. و تقصیر من بود! تقصیر تو بود! تقصیر هممون بود! هر روز به تمام دیوار ها نگاه می کنم. باید جایی نوشته شده باشه. حتماً یه جا هست. یه گوشه گنگ شاید تو یه کوچه های بن بست. شاید زیر یه پل ... بیشتر بخوانید »
هنوز دلبسته ام
27 آذر 1390
با تابش هر نگاه مبهم در طلوع دلگیرم، بوی دل انگیز غروب موجی می خروشد. با هر ندای دل فریب، قلبم حرف کوچ می زند. اینک غزلهای آشنایت که بویی غریب میدهد، چرا دستانت به من یك ذره امان نمی دهد ؟! نمی دانم چطور شد ولی شد. حال خیلی پشیمانم، خیلی خیلی بیشتر از آنی كه فكرش را می كنی. اگر هنوز این حرفهای کهنه را تکرار می کنم، میخواستم بدانی به لبخندهای سردت هنوز دلبستهام پی نوشت: ... بیشتر بخوانید »
هر بار که میخوام اینجا چیزی بنویسم ، زیاد فکر میکنم! خودم رو در قبال نوشته های خودم مسئول میدونم. ولی هر چی فکر میکنم میبینم چیزایی که می خوام بنویسم به جز خودم به درد هیچ کسی نمیخوره. شاید اگه من رو هم به اون حد از فکر کردن نرسونه، به درد خودم هم نخوره. یعنی اگه عكس های هواپیمای جاسوسی امریکا (پهپاد RQ170) رو برا نمایش میذاشتم فایده ش برا ملت بیشتر بود. ولی اگه چیزی رو که من مد نظرم بوده کسی گرفته باشه احتمالاً داره این وبلاگ رو دنبال میکنه. به هر حال هنوز از این مزخرف گویی خسته نشدم. از جایی كه دوسه روزه مستقل شدم.تا خودم نخوام کسی نمیتونه جلوی منو بگیره ! این یعنی ، تا من هستم، این وبلاگ هم هست.