دیگر سیر شده ام از تمام مونث ها و مذکر های بی وجود. هرکه را میبینم انگار جلد او را پوشیده است. نمیدانم شاید این خوب است اما زجرم میدهد. دیدنت نبش قبر میکند تمام خاطراتم را. مردانگی برایت تعریفی دارد ؟! تو به چه میگویی مردانگی ؟! من اگر نامرد بودم تا امروز برایت نمینوشتم. من مرد هستم غرور مردانه دارم… “بی تو تنها نخواهم ماند حتی یک روز” این جمله را از وقتی رفته ای با خودم زمزمه میکنم. من هنوز “منم” اما تو دیگر “تو” نیستی. تو شده ... بیشتر بخوانید »
آرشیو دسته: دلنوشت
مزخرف
27 آبان 1392
یه نگاه به الانم… یه نگاه به گذشته یه نگاه به دیروزم… یه نگاه به امروزم میبینم چقدر عوض شدم… همون بچه ی معصوم… همون پسرکه دل پاک … همون کوچولوی با نمک… شده مثلا یه آدم بزرگ… چقدر مزخرف میشه آدم وقتی بزرگ میشه! آرزو های بزرگ داشتن به جای آرزوی یدونه از اون ماشین بزرگ های کنترلی داشتن… چقدر بده وقتی دلت صاف نیست… وقتی که روحت درست نیست… وقتی که خود واقعیت نیستی… وقتیکه ... بیشتر بخوانید »
وقتی خودش نیست
8 آبان 1392
وقتی خودش نیست و فقط و فقط یه عکس سه در چهار داری ازش تو گوشیت ! هی زوم میکنی، هی ریسایز میکنی، عکسشو میبوسی … بعد صدای موزیکو زیاد میکنی …از خودت عصبی میشی،از اون،از خودت، از خدا، از همه… موزیک داره گوشتو پاره میکنه، یه دفعه میزنی زیر گریه… میبینی سه ساعته دراز کشیدی رو تخت خیره شدی به عکسش با دستت لمسش میکنی … نویز فکری داری …داری دیوونه میشی… بهت میگه “دیوونه“، دیوونه ... بیشتر بخوانید »
خیابون
17 مهر 1392
یه وقتایی هست همینطوری که داری تو خیابون راه میری یهو یاد یه خاطره خوب و تلخ تو زندگیت میوفتی، یا شایدم یه خاطره بد و شیرین … اونوقت همینطوری توی خیابون واسه خودت میخندی، مثل یه دیوونه ! بیشتر بخوانید »
خیانت
13 شهریور 1392
امثال ماها گذشت رو خوب بلدیم ! گذشت از بدی ها… تهمت ها… اشتباهات… گذشت از اخمها… دادها… گذشت از خیانت و خیانت و خیانت… اما این ظاهر ماست… وقتی دیدین گذشتیم حتی از خیانتت … بدونید ازتون گذشتیم ساکت و آروم…. امثال ماها همونطور که محکم وفادار میمونیم، به خاطر همین خیانت ها محکم هم میریم ! پی نوشت : خدا بکشه این محصولات (!) مخابرات رو …بعد دو هفته تلفنمون وصل شد… یه دوبیتی : ... بیشتر بخوانید »
احتیاج
27 مرداد 1392
یه روزایی… یه شبایی… به یه ادمای خاصی خیلی احتیاج داری گوشیتو بر میداری شمارشو بگیری اما میدونی بی فایدس اینقدر دلگیر و دلتنگی که یهو بخودت میای میبینی خیره شدی به یه صفحه ی خالی بیجواب اشکات سرازیر شدن بعد با خودت فقط یه جمله میگی اون همه دوست داشتن اخرش چرا اینطوری شد… بیشتر بخوانید »
مهمین برام
6 مرداد 1392
هر از گاهی، با خواهرت شوخی کن، دستش بنداز، بغلش کن … برو پشت در قایم شو و بترسون داداشتو، محکم بزن به شونش، هواشو داشته باش … مامانتو قلقلک بده تا از خنده نتونه حرف بزنه، کاری کن پیش دوستاش پُزتو بده، کیف کنه از داشتنت … باباتو بغل کن، چاییشو تو بده دستش، بگو برات از تجربه هاش بگه، بشین پای حرفش، درددلش … دوستت ، اگه تنهاست، اگه غم داره تو دلش، اگه میبینی ... بیشتر بخوانید »
فقط داداش
30 بهمن 1391
فقط داداش ؟ داداش ، این کلمه برام مقدسه ، اینکه به هر کسی بگی داداش یا اینکه به دختری بگی آبجی !!! یعنی اینکه بین من دوستات و من فرقی نداشتم … یا شاید منم جزو همون دوستای معمولیتم که بهشون میگی داداش !!! به قول هیچکس « اون مثل داداشم بود » … حس و حال نوشتن ندارم ، فقط … فقط بگو تا آخرش هستی یا نه … اگه که نه ، دلمو تو ... بیشتر بخوانید »
هستم ، هستی ؟
5 آذر 1391
همیشه كسایی برای وقت گذرانی هستن . اینكه باهاشون رو در رو بحرفی ، پیششون باشی یا بهشون اس ام اس بزنی … فكر میكنیم این بعضیا همیشه پیشمونن و رفتی نیستن … ولی همیشه اینطور نیست … ولی بعضی وقتا واس اوانایی كه هستن ولی خواهند بود وقت نمیزاریم ! بهشون هیچ اهمیتی نمیدیم !! تا وقتی كه این گروه اولی (واس اونایی كه وقت زیاد میزاریم) ، اینا از پیشمون برن … اون وقته كه ... بیشتر بخوانید »
“ یا رب یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار... خسته ام... خسته ام از این زندگانیت... یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر و ما را خلاص كن. ”
هواشونو داشته باشید
31 خرداد 1391
اینایی که تو تاکسی خودشونو میچسبونن به در که دختر کنارشون معذب نشه اینا که تو خیابون وقتی میبینن یه دختر با دوس پسرش داره راه میره سرشونو میندازن پایین اینا که میدونن اخلاقشون خیلی عنه و با هیشکی سازگار نیس و دیگه با کسی دوس نمیشن اینا که یه دایره فقط واسه تنهایی خودشون درست کردن اینا که تا یه مناسبتی میشه گوشی رو برمیدار تبریک بگن ولی کسی رو پیدا نمیکنن اینا که میرن زیر ... بیشتر بخوانید »
پر از کینه
2 خرداد 1391
نمیدونم ، سایت پر شده از مطالب چرت و پرت و به درد نخور . اگه كسی بخونه دلش میگیره. خوب حالا پیش اومده اینجور شده ! نمیدونم هم كلمهی مذخرفیه ( درست نوشتم ؟ :دی) سعی میكنم بزارمش كنار . وقتی آدم دچار مشكلی میشه سعی میكنه حلش كنه ، اگه نتونست حلش كنه باهاش راه میاد . اگر هم باهاش راه نیومد باید آخر عاقبتشو ببینه خوب (هر چی كه باشه) وقتی به یه جای ... بیشتر بخوانید »
کاش می تونستم
19 دی 1390
کاش میتوانستم با دستانی که محکوم به نوشتنند تنهاییم، دلتنگیم و سکوت سرد فاصله ها را برایت نقاشی کنم. کاش میدانستی عشق چه رنگی دارد تا میتوانستم از دلتنگی هایم با همان رنگ برایت بوم بسازم. کاش میتوانستی شب هنگام با بالهای شیشه ای خیالت تا رویاهای شکستنی خیالم پرواز کنی. دستانم را بگیری و تا ته زمان با من سخن گویی. کاش می دانستی هر شب در تکرار لحظه ها خسته از سکوتی بی انتها با ... بیشتر بخوانید »