" آدمی که بخواهد برود، میرود. داد نمیزند که من دارم میروم! آدمی که رفتنش را داد میزند... نمیخواهد برود! داد میزند که نگذارند برود... " دی 3, 1392
خاطرات نسا نسا دختر عمم 6 سالشه، مامانش بهش گفته خیلی خودسر شدی! خبر رسیده چندتا از لباسهاش و دو سه تا عروسک و بسته آدامسش و دفتر مشقش رو گذاشته تو کوله پشتیش. گفتن چیکار داری میکنی؟ خیلی جدی کوله رو میندازه رو پشتش، میگه: “تو...