چه رسم جالبی داریم ما آدما ! محبتت را می گذارند پای احتیاجت … صداقتت را می گذارند پای سادگیت … سکوتت را می گذارند پای نفهمیت … نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت … و وفاداریت را پای بیکسیت … و آن قدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود که تنهایی و بی کس و محتاجی !!! آدم ها آن قدر زود عوض می شوند … آن قدر زود که تو فرصت نمی کنی ... بیشتر بخوانید »
آرشیو تگ: سكوت
کاش می تونستم
19 دی 1390
کاش میتوانستم با دستانی که محکوم به نوشتنند تنهاییم، دلتنگیم و سکوت سرد فاصله ها را برایت نقاشی کنم. کاش میدانستی عشق چه رنگی دارد تا میتوانستم از دلتنگی هایم با همان رنگ برایت بوم بسازم. کاش میتوانستی شب هنگام با بالهای شیشه ای خیالت تا رویاهای شکستنی خیالم پرواز کنی. دستانم را بگیری و تا ته زمان با من سخن گویی. کاش می دانستی هر شب در تکرار لحظه ها خسته از سکوتی بی انتها با ... بیشتر بخوانید »